دختر کشته شده پس از مراسم سوگواری زنگ خانه پدرش را زد
چند روز پس از اعتراف مرد ۴۰ساله به قتل دختری نوجوان در تهران، در حالی که تیم تحقیق در جستوجوی جسد مقتول بودند، او با پای خودش به خانه برگشت.
چند روز قبل خانواده دختری ۱۳ساله به نام شیدا راهی اداره پلیس شدند و از گم شدن دخترشان خبر دادند. از همان زمان تحقیقات ماموران اداره چهارم پلیس آگاهی تهران زیر نظر دادیار شعبه اول دادسرای جنایی آغاز شد تا اینکه ردپای مردی ۴۰ساله در ناپدید شدن دختر نوجوان افغان به دست آمد. این مرد دستگیر شد اما گفت: چند شب قبل به صورت اتفاقی شیدا را در خیابان دیدم. ۴ زن در حال کتک زدنش بودند که او را نجات دادم و وقتی فهمیدم از خانه فرار کرده، دلم سوخت و مبلغی به حسابش واریز کرده و او را سوار موتورم کردم تا به خانهاش برگردانم. اما در بین راه وسوسههای شیطانی سراغم آمد و مسیر را عوض کردم و به سمت بیابان های رودهن رفتم.
متهم ادامه داد: دختر نوجوان که متوجه نیت من شده بود، با من درگیر شد و با هم گلاویز شدیم و او فحاشی کرد. من هم که عصبانی شده بودم با چوب دستی که روی موتور بود چند ضربه به سرش زدم و او را به قتل رساندم. سپس جسد را در دره ای در همان حوالی انداختم و به خانه برگشتم.
این مرد پس از اقرار به جنایت، با قرار قانونی روانه بازداشتگاه اداره دهم پلیس آگاهی تهران شد و ماموران راهی رودهن شدند تا جسد دختر نوجوان را پیدا کنند. درحالیکه جست و جو برای یافتن جسد ادامه داشت و خانوادهاش مراسم ختمی برای وی برگزار کرده بودند، دختر ۱۳ ساله به خانه برگشت و همه با دیدن او شوکه شدند. دختر نوجوان برایشان توضیح داد که اگرچه مرد ۴۰ساله با چوب دستی ضرباتی به سرش زده اما او از حادثه جان سالم به در برده و زنده مانده است. وی دیروز با پدرش راهی اداره آگاهی تهران شد و به ماموران گفت: من به خاطر پسر مورد علاقه ام از خانه فرارکردم، چون می دانستم خانواده ام با ازدواج ما موافقت نمی کنند و می گویند برایم زود است. آن روز اما مسیر محل کارش را گم کردم. در بین راه مردی مرا دید و وقتی فهمید از خانه فرار کردهام با خود به خانه اش برد. خانوادهاش، وی را سرزنش کردند و گفتند هرچه زودتر مرا تحویل پلیس بدهد.
وی ادامه داد: من از خانه رفتم بیرون و آن مرد به دنبالم آمد. بعد خواست سوار موتورش شوم تا مرا به پسر موردعلاقهام برساند. اما در بین راه تغییر مسیر داد و من هم فهمیدم که چه هدفی دارد. برای همین با او درگیر شدم که او با چوب دستی به سرم ضربه زد. من بیهوش شدم اما وقتی چشمانم را باز کردم، صبح شده بود. می خواستم خودم را از یک پل به پایین بیندازم و خودکشی کنم اما زنی مرا دید و مانعام شد. چون می ترسیدم به خانه برگردم آن زن که فرشته نجاتم شده بود مرا به خانه اش برد تا کارهای نظافت خانه اش را انجام دهم. سرانجام دو جوان افغانی به آنجا آمدند و با اصرار اینکه اقوامم هستند و می خواهند مرا تحویل خانواده ام بدهند مرا با خود بردند. چند روز در خانه آنها حبس بودم و آن دو مرد مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند تا اینکه یک روز در نبودشان شیشه پنجره را شکستم وفرار کردم و خودم را به خانه پدرو مادر رساندم.
با توجه به ادعای این دختر نوجوان، تحقیقات در این پرونده برای روشن شدن حقایق ادامه دارد.
نظر شما