به خاطر خوشبختی شوهرم طلاق میخواهم
ستاره برای جدایی اقدام کرده است. او بعد از هشت سال زندگی مشترک قصد طلاق دارد.
ستاره برای جدایی اقدام کرده است. او بعد از هشت سال زندگی مشترک قصد طلاق دارد.
ستاره از دلایل این جدایی میگوید.
به خاطر خودش!
شوهرت را دوست نداری؟
خیلی دوستش دارم و چون دوستش دارم تصمیم دارم از او جدا شوم.
زندگی خوبی داشتید؟
بله، زندگی ما خیلی شیرین بود تا زمانی که من تصادف کردم. از آن به بعد شوهرم دیگر روز خوش ندید و من میخواهم جدا شوم.
اینکه فلج هستی به خاطر تصادف است؟
بله. من بعد از تصادف قدرت حرکتم را از دست دادم. روی ویلچیر مینشینم و زندگی ما کلاً دگرگون شده است.
شوهرت این مساله را قبول کرده؟
بله. شوهرم بسیار مرد خوبی است. ما یک پسر داریم که بعد از تصادف من، شوهرم از او مراقبت میکند. از من هم مراقبت میکند. او مردی شاد و بسیار خوشمشربی بود. از وقتی زندگی ما تغییر کرد، شوهرم بسیار غمگین و افسرده است.
با تو بدرفتاری میکند؟
نه، اصلاً. او بسیار با من مهربان است اما من روزبهروز سفید شدن موی او را میبینم. خسته و افسرده شده و کمتر حرف میزند. همیشه خسته است. او مردی جوان است. هنوز ۴۰ ساله نشده و حق زندگی شاد دارد. برای همین من میخواهم جدا شوم.
پسرت چه میشود؟
من با پدر و مادرم صحبت کردم. آنها گفتند از بچه مراقبت میکنند پسرمان هفت ساله است و امسال مدرسه میرود. من و پسرم به خانه پدر من میرویم. اگر هم شوهرم دوست داشته باشد از بچه مراقبت کند، من حرفی ندارم اما ترجیح میدهم بچه با من باشد تا شوهرم راحتتر بتواند ازدواج کند و به زندگی شخصیاش برسد.
چرا میخواهی بچه پیش تو باشد؟
چون من اصرار کردم بچهدار شویم و حالا هم مسئولیت با من است.
اگر شوهرت نخواهد طلاق بدهد، چه؟
بالاخره راضی میشود. من تصمیم قطعی را گرفتم و بعد از طلاق هم به شهر پدریام میروم و بچه را میبرم. اگر خواست بچه پیش او باشد، دنبال بچه میآید و اگر نه، من و پدر و مادرم از بچه مراقبت میکنیم. شوهرم حق دارد خوشبخت باشد و من این را میفهمم.
نظر شما