پایان تلخ عشق خیانت‌آلود زن جوان

زن جوان گفت: ۲۱ ساله بودم که برای درمان سرماخوردگی به یکی از بیمارستان های مشهد رفتم. آن روز متوجه نگاه‌های جوانی شدم که به عنوان یکی از اعضای کادر درمانی در آنجا مشغول به کار بود. وقتی از بیمارستان بیرون آمدم، ناگهان او را مقابل خودم دیدم که پیشنهاد دوستی داد.

۲۱ ساله بودم که برای درمان سرماخوردگی به یکی از بیمارستان های مشهد رفتم. آن روز متوجه نگاه‌های جوانی شدم که به عنوان یکی از اعضای کادر درمانی در آنجا مشغول به کار بود. وقتی از بیمارستان بیرون آمدم، ناگهان او را مقابل خودم دیدم که پیشنهاد دوستی داد.

من هم که بی میل به این موضوع نبودم، شماره تلفنم را در اختیارش گذاشتم و این گونه رابطه من و «یوسف» آغاز شد. یک سال با او قرارهای عاشقانه می گذاشتم و احساس می کردم بهترین روزهای زندگی ام را می گذرانم .

خلاصه بعد از این مدت او  به خواستگاری ام آمد و من هم که آخرین ترم تحصیلات کارشناسی ام را در دانشگاه می گذراندم، پای سفره عقد نشستم. حالا به این نتیجه رسیده بودم همه حرف هایی که درباره عشق های رنگی و روابط قبل از ازدواج می زنند پوچ و بی ارزش است چرا که خودم بعد از یک سال رابطه پنهانی با «یوسف» ازدواج کرده بودم.

خلاصه دخترم به دنیا آمد و من زندگی رویایی را تجربه می کردم؛ اگرچه مانند همه زوج های جوان گاهی مشاجره هایی نیز بین ما بر سر موضوعات مختلف رخ می داد اما این قهر وآشتی های زودگذر تاثیری در عشق و علاقه من نداشت و خیلی زود با گفت وگو برطرف می شد.

اما ماجرای تلخکامی های من از روزی شروع شد که پسرم را در سومین بهار زندگی دخترم باردار شدم و احساس می کردم روابط عاطفی بین من و «یوسف» کم رنگ شده و او توجه زیادی به من ندارد. وقتی اعتراض می کردم او پاسخ می داد به دلیل بارداری هورمون هایت تغییر کرده است و حساس شده ای! ولی حس ششم من اشتباه نمی کرد.

بالاخره یک شب با بررسی گوشی همسرم فهمیدم که او با یکی از همکارانش ارتباط غیراخلاقی دارد. زمانی که موضوع را برایش بازگو کردم، به شدت منکر ماجرا شد و ادعا کرد دچار سوءتفاهم شده ام! من هم دیگر موضوع را فراموش کردم تا این که پسرم به دنیا آمد اما این حس زنانه رهایم نمی کرد تا این که تماس های مشکوک «یوسف» شدت گرفت .

به همین خاطر یک روز به محل کار همسرم رفتم و دیگر تردیدی برایم باقی نماند که آن ها مدت هاست با یکدیگر ارتباط نامتعارف دارند. در این شرایط به خانه پدرم رفتم و تقاضای طلاق دادم . برخلاف تصورم «یوسف» هم خیلی زود به طلاق توافقی راضی شد و من در برابر پذیرفتن سرپرستی فرزندانم، مهریه ام را بخشیدم و از او جدا شدم.

«یوسف» با همان همکارش ازدواج کرد و این گونه من روزهای سختی را می گذراندم. برای رهایی از این وضعیت در یک سالن زیبایی مشغول کار شدم و تنها به تربیت و مراقبت از فرزندانم می اندیشیدم. با کمک پدرم خانه ای خریدم و بعد از ۳سال در یک مهمانی فامیلی شرکت کردم . آن جا بود که متوجه نگاه های غیرعادی پسرخاله‌ام شدم.

«صمد» درکنارم قرار گرفت و گفت و گوهای ما پر از اشاره ها و درخواست های پنهانی بود که فقط خودمان می فهمیدیم چه می گوییم! با آن که «صمد» متاهل بود ولی روابط پنهانی ما در حالی شروع شد که تصمیم به عقد موقت گرفته بودیم. در همین حال «صمد» آخر هر ماه به بهانه ماموریت کاری به مشهد می آمد و چند روز را باهم می گذراندیم. مدتی بعد او مدعی شد همسرش به ماجرای روابط ما مشکوک شده است و باید این ارتباط را کم‎رنگ تر کنیم تا او بتواند اعتماد همسرش را جلب کند.

بالاخره ۳ سال از این روابط نامتعارف گذشت تا این که همسر«صمد» باردار شد و او آب پاکی را روی دستم ریخت و ارتباطش را با من قطع کرد. من هم برای حفظ آبرویم نتوانستم هیچ اقدامی بکنم! حالا اگرچه خوشحالم که مانند همکار همسرم یک زندگی دیگر را متلاشی نکردم اما به این نتیجه رسیدم که این عشق های پوشالی چیزی جز هوسرانی نیست! اگر چه بازهم دیگران از این تجربه ها عبرت نمی گیرند مگر آن که خودشان در این شرایط وحشتناک قرار بگیرند ای کاش ...

با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) بررسی های روان‎شناختی و اقدامات مشاوره ای برای رهایی زن ۳۴ ساله از این شرایط روحی و روانی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

نظر شما