درخواست عجیب داماد ۳۰ ساله از عروس ۱۶ ساله
وقتی به طور غیرقانونی از افغانستان به ایران مهاجرت کردیم، عمویم مرا به یکی از هموطنانم شوهر داد که او نیز به طور غیرمجاز در ایران زندگی می کرد اما افکار و عقاید او 14 سال با من تفاوت داشت به همین خاطر ...
بالاخره حدود 6ماه قبل بود که عمویم یکی از هموطنان افغانستانی را برای ازدواج با من پیشنهاد کرد.«سهراب» که 14 سال از من بزرگ تر بود در مشهد کارگری می کرد و از 2سال قبل به طور غیرمجاز به مشهد آمده بود.
من هم که نمی توانستم روی حرف عمویم حرفی بزنم، سکوت کردم و پای سفره عقد نشستم، اما هنوز یک روز بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که نامزدم مرا وادار کرد تا زودتر عروسی کنیم.
این رفتار او تاثیر بدی در روح و روانم گذاشت و به سردی روابط عاطفی بین ما انجامید.با وجود این، من همواره سکوت می کردم و حرفی نمی زدم تا جایی که دیگر همسرم به بهانه های واهی با من قهر می کرد وگاهی تا چند روز توجهی به من نداشت.
البته من هم که افکار و عقایدم با او 14 سال تفاوت داشت نسبت به او بی اعتنایی می کردم و به قول معروف «بچه بازی»درمی آوردم! این رفتارهای ناشیانه به حدی رسید که دیگر نمی توانستم این قهر وآشتی ها را تحمل کنم!
همسرم نیز برای انتقام از رفتارهای من حتی تلفنی هم با من گفت وگو نمی کرد.آخرین بار 15روز سراغی از من نگرفت، این درحالی بود که مادرم نیز با نیش وکنایه هایش بر روی زخم هایم نمک می پاشید و بیشتر آزارم می داد.
بالاخره این رفتارها موجب شد تا 2هفته قبل پنهانی از خانه خارج شدم و سرگردان وحیران در خیابان ها به راه افتادم.
جایی برای اقامت نداشتم به همین دلیل شب ها را به مراکز زیارتی و عبادتگاه ها می رفتم و روزها را نیز در پارک ها و خیابان ها سرگردان بودم.از سوی دیگر هم نه لباس گرمی داشتم و نه غذایی !به همین دلیل به کلانتری پناه آوردم تا به من کمک کنند اما ای کاش...
با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ محمد ولیان(رئیس کلانتری مصلای مشهد) بررسی های قانونی واقدامات مشاوره ای برای کمک به این زن تبعه خارجی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
نظر شما