جنجالیترین پروندههای جنایی عاشقانه، از شاهرخ و سمیه تا یعقوب و یزدان
در این گزارش، نگاهی به برخی از پروندههای قتل پر سر و صدای چند سال اخیر خواهیم داشت که هر کدام قصههای مفصلی در دل خود جای دادهاند.
شهلا جاهد، به رنگ خون، به رنگ پرسپولیس
ساعت ۱۴ بعدازظهر چهارشنبه ۱۷ مهرماه سال ۸۱ جسد کاردآجین زنی جوان در خانه شماره ۴۶ خیابان گلنبی در نزدیکی میدان کتابی در حوالی منطقه میرداماد تهران کشف شد و به این ترتیب گرهگشایی از یک معمای جنایی پیچیده که مربوط به قتل زن ۳۲ سالهای به نام «لاله» در غیاب دو پسر کوچک او بود، در دستور کار قاضی کشیک قتل و ماموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.
در اولین اقدامات، حجتالاسلام حسینی کوه کمرهای ـ قاضی وقت کشیک قتل تهران ـ در صحنه کشف جسد حضور یافت و در اجرای دستورات این مقام قضایی، مشخص شد که مقتول با ۲۷ ضربه چاقو به قتل رسیده است. از سوی دیگر، تحقیقات ابتدایی نشان داد که قربانی این جنایت، همسر «ناصر محمدخانی» فوتبالیست سرشناس سالهای دهه ۶۰ بوده و این شخص در زمان وقوع حادثه، به همراه تیم پرسپولیس در آلمان بهسر میبرده است.
با بررسی روابط همسر مقتول، ردپای زنی ۳۲ ساله به نام شهلا (خدیجه) جاهد به عنوان همسر موقت ناصر محمدخانی بهدست آمد که این زن پرستار پس از بازداشت در تاریخ ۱۷ تیرماه سال ۸۱ مدعی شد چهار سال با ناصر زندگی پنهانی داشته است.
تحقیقات نشان داد که شهلا از ۱۳ سالگی به ناصر محمدخانی علاقهمند بوده است تا اینکه از طریق یکی از فوتبالیستهای معروف دیگر توانسته با وی رابطه برقرار کند. در بهار سال ۸۲ و در آستانه سالمرگ لاله، تنها متهم این پرونده یعنی شهلا جاهد لب به اعتراف گشود و در حضور مقام قضایی گفت: «ناصر با پرسپولیس به آلمان رفته بود. من تصمیم گرفتم با استفاده از غیبت او برای همیشه لاله را از زندگیام حذف کنم. شب حادثه با کلیدی که از خانه ناصر داشتم، داخل منزل او رفتم و پشت شوفاژ پنهان شدم. از آنجا دیدم که لاله، دو فرزند و دوستش به خانه آمدند. تا صبح پشت شوفاژ بودم. وقتی فرزندان لاله به مدرسه رفتند و دوستش از خانه خارج شد، لاله روی تخت دراز کشید. من چاقویم را آماده و دستکشم را دست کردم. بعد یک راکت بدمینتون برداشتم و با دسته آن محکم ضربهای به سر لاله زدم. بعد با هم درگیر شدیم و من هم با ضربات چاقو آنقدر او را زدم تا جان داد».
پرونده شهلا جاهد با اظهارات ضد و نقیض او درباره قتل لاله سحرخیزان ۸ سال به طول انجامید و به یکی از طولانیترین پروندههای جنایی تهران تبدیل شد اما سرانجام حکم قصاص شهلا جاهد پس از تایید دیوان عالی کشور و موافقت رییس وقت قوه قضاییه، ساعت ۵:۴۵ صبح چهارشنبه ۱۰ آذرماه سال ۱۳۸۹ در محوطه داخلی زندان اوین به مرحله اجرا درآمد.
شاهرخ و سمیه، خواستگاری به وقت اعدام
جنایت خیابان گاندی یا همان ماجرای «شاهرخ و سمیه» را به یاد دارید؟ جنایتی عشقی که در بعد از ظهر چهارشنبه ۱۲ دی سال ۱۳۷۵ توسط دو نوجوان ۱۶ ساله به نامهای «شاهرخ وثوق» و «سمیه شهبازینیا» در خانه ویلایی خیابان گاندی، کوچه ۲۳ رخ داد.
این جنایت به علت سن پایین قاتلان، موضوع و خانوادگیبودن آن و بهت افکار عمومی از چگونگی و چرایی آن شهرت یافت. در این حادثه، برادر ۸ ساله و خواهر ۱۳ ساله سمیه به نامهای «محمدرضا» و «سپیده» در طبقه دوم منزل پدری سمیه در خیابان گاندی، توسط وی و شاهرخ، به وسیله خفه کردن با دست، آمپول هوا (بنا بر ادعای شاهرخ و سمیه که گویا از سوی پزشکی قانونی تأیید نشد) و در نهایت خفهکردن در وان حمام کشته شدند. مادر سمیه نیز هدف این قتل قرار داشت که به علت ناکام ماندن اقدام قاتلان، این پروژه آدمکشی افشا شد.
قصه از این قرار بود که شاهرخ و سمیه عاشق هم بودند اما پدر سمیه با ازدواج آنها مخالفت میکرد. برای همین سمیه نقشه قتل خانوادهاش را طراحی میکند و شاهرخ نیز همدست او میشود. این پرونده پر سر و صدا و دادگاههایش تا مدتها تیتر یک روزنامهها بود.
با بررسی روابط همسر مقتول، ردپای زنی ۳۲ ساله به نام شهلا (خدیجه) جاهد به عنوان همسر موقت ناصر محمدخانی بهدست آمد که این زن پرستار پس از بازداشت در تاریخ ۱۷ تیرماه سال ۸۱ مدعی شد چهار سال با ناصر زندگی پنهانی داشته است.
تحقیقات نشان داد که شهلا از ۱۳ سالگی به ناصر محمدخانی علاقهمند بوده است تا اینکه از طریق یکی از فوتبالیستهای معروف دیگر توانسته با وی رابطه برقرار کند. در بهار سال ۸۲ و در آستانه سالمرگ لاله، تنها متهم این پرونده یعنی شهلا جاهد لب به اعتراف گشود و در حضور مقام قضایی گفت: «ناصر با پرسپولیس به آلمان رفته بود. من تصمیم گرفتم با استفاده از غیبت او برای همیشه لاله را از زندگیام حذف کنم. شب حادثه با کلیدی که از خانه ناصر داشتم، داخل منزل او رفتم و پشت شوفاژ پنهان شدم. از آنجا دیدم که لاله، دو فرزند و دوستش به خانه آمدند. تا صبح پشت شوفاژ بودم. وقتی فرزندان لاله به مدرسه رفتند و دوستش از خانه خارج شد، لاله روی تخت دراز کشید. من چاقویم را آماده و دستکشم را دست کردم. بعد یک راکت بدمینتون برداشتم و با دسته آن محکم ضربهای به سر لاله زدم. بعد با هم درگیر شدیم و من هم با ضربات چاقو آنقدر او را زدم تا جان داد».
پرونده شهلا جاهد با اظهارات ضد و نقیض او درباره قتل لاله سحرخیزان ۸ سال به طول انجامید و به یکی از طولانیترین پروندههای جنایی تهران تبدیل شد اما سرانجام حکم قصاص شهلا جاهد پس از تایید دیوان عالی کشور و موافقت رییس وقت قوه قضاییه، ساعت ۵:۴۵ صبح چهارشنبه ۱۰ آذرماه سال ۱۳۸۹ در محوطه داخلی زندان اوین به مرحله اجرا درآمد.
شاهرخ و سمیه، خواستگاری به وقت اعدام
جنایت خیابان گاندی یا همان ماجرای «شاهرخ و سمیه» را به یاد دارید؟ جنایتی عشقی که در بعد از ظهر چهارشنبه ۱۲ دی سال ۱۳۷۵ توسط دو نوجوان ۱۶ ساله به نامهای «شاهرخ وثوق» و «سمیه شهبازینیا» در خانه ویلایی خیابان گاندی، کوچه ۲۳ رخ داد.
این جنایت به علت سن پایین قاتلان، موضوع و خانوادگیبودن آن و بهت افکار عمومی از چگونگی و چرایی آن شهرت یافت. در این حادثه، برادر ۸ ساله و خواهر ۱۳ ساله سمیه به نامهای «محمدرضا» و «سپیده» در طبقه دوم منزل پدری سمیه در خیابان گاندی، توسط وی و شاهرخ، به وسیله خفه کردن با دست، آمپول هوا (بنا بر ادعای شاهرخ و سمیه که گویا از سوی پزشکی قانونی تأیید نشد) و در نهایت خفهکردن در وان حمام کشته شدند. مادر سمیه نیز هدف این قتل قرار داشت که به علت ناکام ماندن اقدام قاتلان، این پروژه آدمکشی افشا شد.
قصه از این قرار بود که شاهرخ و سمیه عاشق هم بودند اما پدر سمیه با ازدواج آنها مخالفت میکرد. برای همین سمیه نقشه قتل خانوادهاش را طراحی میکند و شاهرخ نیز همدست او میشود. این پرونده پر سر و صدا و دادگاههایش تا مدتها تیتر یک روزنامهها بود.
در یکی از این دادگاهها شاهرخ بعد از شنیدن حکم اعدام گفت: خواستهای ندارم جز اینکه بگذارید قبل از اعدام، سمیه را عقد کنم تا به عنوان شوهر او اعدام شوم!
دادگاه در ۱۷ بهمن سال ۱۳۷۵ هر دو نفر را به قصاص محکوم کرد اما با گذشت پدر سمیه، شاهرخ به ۱۰ سال و سمیه به ۱۲ سال زندان محکوم شد.
سمیه و شاهرخ پس از آزادی از زندان با یکدیگر ازدواج نکردند. گفته میشود که شاهرخ برای همیشه از ایران رفت و سمیه با مرد دیگری ازدواج کرد و این قصه عشقی - جنایی برای همیشه تمام شد.
یعقوب و یزدان، جنون در میدان کاج
ساعت ۱۰ صبح پنجشنبه ششم آبانماه سال ۱۳۸۹ اهالی میدان کاج در محله سعادتآباد با شنیدن صدای درگیری به خیابان ریختند و دیدند که فردی به نام «یعقوب» مشغول ضربهزدن به بدن نیمهجان و خونآلود مردی حدودا ۳۰ ساله به نام «یزدان» است.
پس از تماس مردم با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰، ماموران کلانتری ۱۳۴ شهرک قدس در جریان حادثه قرار گرفتند و بلافاصله قاضی محمد شهریاری بازپرس وقت کشیک قتل پایتخت و معاون فعلی دادستان تهران را از وقوع این جنایت باخبر کردند. شهریاری زمانی در قربانگاه «یزدان» در خیابان یکم ـ بالاتر از میدان کاج ـ حضور یافت که این شخص به بیمارستان مدرس انتقال یافته بود اما با توجه به شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان نتیجهبخش نبود و نهایتا یزدان روی تخت بیمارستان جان باخت.
به دنبال این ماجرا، دقایقی بعد متهم خود را تسلیم ماموران کرد و به این ترتیب تحقیقات از وی آغاز شد. انگیزه یعقوب از این قتل رابطه دوستش «کیمیا» با یزدان بود که زمانی که یعقوب در زندان بوده، شکل گرفته بود. یعقوب در دادگاه گفته بود که وقتی از زندان آزاد شدم، فهمیدم او با یزدان در ارتباط است. به این موضوع شک داشتم تا اینکه خود یزدان با من تماس گرفت و گفت با کیمیا ارتباط دارد و قصدشان ازدواج است. دیگر نتوانستم تحمل کنم. روز پنجشنبه جلوی دفتر املاک با هم قرار گذاشتیم. وقتی او را دیدم با چاقویی که همراه داشتم به طرفش حمله کردم و یک ضربه به پهلویش زدم. بعد درگیری ما به خیابان کشید و آنجا هم بدون آنکه بفهمم چه کار میکنم، چند ضربه به بدنش وارد کردم. الان هیچ تقاضایی ندارم و فقط میخواهم اعدامم کنید چون چیزی برای از دست دادن باقی نمانده است.
این پرونده جنایی تا مدتها نقل محافل علمی و دانشگاهی بود که در پی وقوع این حادثه دست به کار شدند و با حضور کارشناسان مسائل گوناگون به بررسی ابعاد این جنایت پرداختند.
سرانجام در دادگاهی که آبانماه سال ۱۳۸۹ برگزار شد، قاضی نورالله عزیزمحمدی خطاب به یعقوب گفت: «صحنهای که دیدم در طول ۴۰ سال سابقه قضایی برای اولین بار مشاهده میکردم. انگیزه تو از ایجاد چنین صحنهای چه بود؟»
متهم در پاسخ به وی گفت: «برای من هم جالب بود اما واقعا حالت جنون داشتم.»
در ادامه این جلسه فیلم منتشرشده از این جنایت در دادگاه پخش شد که در هنگام پخش فیلم، مادر مقتول به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و به همین دلیل به بیرون از دادگاه راهنمایی شد. وی حین خروج از صحن دادگاه در حالی که به شدت گریه میکرد، مدعی بود که پلیس در این صحنه فقط ایستاده و مرگ فرزند او را تماشا کرده است. در آن زمان نحوه واکنش مأموران پلیس در محل حادثه سروصدای بسیاری برپا کرد و بازتاب بسیاری داشت؛ حتی مقامات بلندپایه قضایی و پلیسی ایران نیز در این زمینه به اظهار نظر پرداختند.
قاضی عزیزمحمدی سرانجام یعقوب را به اتهام قتل به قصاص، به اتهام رابطه نامشروع با کیمیا به تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق و به اتهام قدرتنمایی با چاقو به ۲ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرد و با نظر اکثریت قضات کیمیا از اتهام معاونت در قتل تبرئه شد اما به دلیل ارتباط نامشروع با یعقوب، به تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق محکوم شد.
پل مدیریت؛ ایستگاه پایانی عشق خونین کوشا
ساعت ۱۴:۳۰ بعدازظهر چهارشنبه ۱۵ تیرماه سال ۱۳۹۰ افرادی که از روی یک پل عابر پیاده در حوالی پل مدیریت عبور میکردند، دیدند پسری جوان در حالی که نقاب به صورت دارد، به دو دختر جوان حمله کرده و یکی از آنان را هدف ضربات چاقو قرار داده است. سپس روی شکم این دختر نشسته و بیمحابا ضرباتی متعدد به ناحیه سینه، پهلو و گردنش وارد کرده است.
رهگذران در حالی که از ترس شوکه شده بودند، همزمان با خاموش شدن ضجههای دختر جوان، مرد نقابدار را که قصد داشت با دستانی خونآلود خود را به موتورسیکلتی در پایین پل برساند، به محاصره خود درآوردند و نهایتا پسر جوان تسلیم شد.
کمتر از ۱۵ دقیقه بعد و در پی تماس با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ خودروی پلیس از کلانتری ۱۴۵ ونک و اورژانس، خود را به محل حادثه رساندند و ماموران موفق شدند پسر جوان را که دیگر نقابی به صورت نداشت و همچنان با هراس فراوان مترصد فرصتی برای فرار بود، دستگیر کنند.
تحقیقات اولیه با حضور قاضی رسولی ـ بازپرس وقت کیشک قتل پایتخت ـ نشان داد که دختر جوان به نام «مهسا» ۲۴ ساله با ضربات متعدد چاقو توسط همدانشگاهیاش به نام «کوشا» از پای درآمده و مرضیه ـ دوست مهسا ـ نیز با زخمیشدن هر دو دست دچار خونریزی شدید شده که به بیمارستان انتقال یافته است.
«کوشا پارسا»، دانشجوی سال چهارم رشته ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی، از چهار سال قبل به «مهسا امینفروغی» علاقه پیدا کرده بود اما ادعا میکرد که «مهسا» توجهی به او نمیکرده و به همین دلیل کینه او را به دل گرفته و تصمیم به قتل او گرفته است.
متهم جنایت در پل مدیریت ساعت ۱۱ روز چهارشنبه ۵ مردادماه در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیزمحمدی و مستشاران بدون حضور اولیای دم پای میز محاکمه رفت و قاضی عزیزمحمدی بعد از مشورت با مستشاران دادگاه، متهم را به قصاص نفس در ملاءعام محکوم کرد.
آرمان و غزاله؛ عاشقانه نافرجام
روز 12 بهمن سال 92 بود که دختر جوانی به نام غزاله برای رفتن به دکتر از خانه خارج شد اما دیگر کسی از سرنوشت معمایی او اطلاعی به دست نیاورد و با توجه به ناپدید شدن مرموز این دختر جوان تیمی از ماموران پلیس وارد عمل شدند. کارآگاهان در گام نخست اطلاع یافتند که غزاله 13 پیامک و یک تماس با پسرجوانی به نام آرمان داشته و بعد از آن دیگر کسی از غزاله اطلاعی ندارد و همین کافی بود تا ماموران به سراغ آرمان بروند.آرمان در تحقیقات پلیسی حرف های ضد و نقیض زیادی زد و همین شک پلیس را نسبت به سناریوی مرموز بیشتر کرد و ماموران پی بردند که غزاله قبل از ناپدید شدن به دیدار آرمان رفته است.ماموران در تجسس های پلیسی پی بردند که غزاله و آرمان در سفر آنتالیا با هم آشنا شدند و چند باری نیز در تهران همدیگر را ملاقات کردند و در حالی که آرمان چند ماه از غزاله کوچک تر بود به او علاقه مند شد و چند بار پیشنهاد ازدواج داد که با مخالفت دختر مورد علاقه اش روبهرو شد و غزاله ادعا کرد برای ادامه تحصیل می خواهد به خارج ازکشور برود و پسر جوان خواست این رابطه را فراموش کند.
آرمان پس از دستگیری اعتراف کرد که پدر و مادر پزشکم در خانه نبودند و از غزاله خواستم همدیگر را ملاقات کنیم که به خانه مان آمد و غزاله خواست تا او را برای همیشه فراموش کنم که در یک لحظه عصبانی شدم و او را هل دادم که سرش به جایی خورد و سپس با میله بارفیکس چند ضربه به سر او زدم که متوجه شدم دختر مورد علاقه ام دیگر نفس نمی کشد.کارآگاهان در تحقیقات پی بردند که پسر جوان پس از قتل، جسد غزاله را داخل چمدان بزرگی قرار داده و سپس جسد را داخل یک سطل زباله در خیابان میرداماد انداخته و به خانه بازگشته و آثار جرم را از داخل خانه از بین برده است.
دست نوشتههای آرمان برای غزاله
سحرگاه 3 آذر 1400 آرمان عبدلعالی در زندان رجایی شهر کرج قصاص شد تا پرونده زندگی او برای همیشه بسته شود. این حکم در شرایطی اجرا شد که تلاش های زیادی برای بخشش او انجام شده و حتی عادل فردوسیپور نیز پادرمیانی کرده بود.
میترا استاد، محمدعلی نجفی و جنایت در حمام
خبر قتل میترا استاد (همسر دوم محمدعلی نجفی) ظهر سهشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸ در رسانههای رسمی ایران منتشر شد. بررسیهای اولیه نشان میداد که این قتل در طبقه هفتم برجی در بلوار خوردین منطقه سعادتآباد تهران بهوقوع پیوستهاست. جسد مقتول در وان حمام و در حالی که به ضرب گلوله به قتل رسیده بود، کشف شد. ساعاتی پس از این اتفاق، محمدعلی نجفی - شهردار سابق تهران - با مراجعه به پلیس آگاهی تهران به قتل همسرش اعتراف کرد.
این اعتراف نجفی از آن جهت که همه او را مردی آرام، متین و بسیار باهوش میدانستند، واکنشهای بسیاری را در پی داشت. بسیاری از رسانهها از مدارج علمی نجفی و هوش بسیار او سخن میگفتند. محمدعلی نجفی و میترا استاد در سال ۱۳۹۷ ازدواج خبرسازی با یکدیگر داشتند که حواشی زیادی در پی داشت. بسیاری این ازدواج را دلیل استعفای نجفی از شهرداری تهران میدانستند.
نجفی پس از ارتکاب قتل به قم رفته بود؛ برخی دلیل سفر او به قم را دیدار با مراجع ذکر کردند اما این موضوع از سوی پلیس و متهم تکذیب شد. نجفی گفت به سر خاک پدر و پدربزرگش رفته و قصد خودکشی داشته اما بعد نظرش تغییر کرده و تصمیم گرفته خود را معرفی کند. او در دادسرای تهران تأیید کرد که پیش از این هم یک بار در هتل لاله تهران به دلیل اختلافها با همسر دومش اقدام به خودکشی ناموفق کرده بود.
نجفی در دادسرا ادعا کرد صحبتهای وی شنود میشد و در اختیار همسر دومش قرار میگرفت. او در اینباره گفت: «خودم در واتساپ صحبتهایی را که برای ایشان ارسال کرده بودند، شنیدم. خودم نخواستم این موضوع را پیگیری کنم چون با شمارهای ارسال میکردند که معلوم نبود از کجاست.»
دادگاه محمدعلی نجفی در سه جلسه برگزار شد که آخرین جلسه آن ۳۱ تیر ۱۳۹۸ بود. در نهایت در ۸ مرداد ۱۳۹۸، سخنگوی قوه قضائیه از محکومیت محمدعلی نجفی به قصاص نفس توسط دادگاه بدوی خبر داد. بر این اساس، شعبه نهم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی محمدرضا محمدی کشکولی نجفی را در پرونده قتل میترا استاد همسر دومش به قصاص محکوم کرد؛ حکمی که قابل تجدیدنظرخواهی بود اما نهایتا نجفی از خانواده میترا رضایت گرفت.
او در دادگاهی که ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ به ریاست قاضی متین برگزار شد درباره جلب رضایت خانواده مقتول گفت حدود ۱۰ میلیارد تومان پرداخت کرده است که حدود ۸ میلیارد آن مهریه ۱۳۶۲ سکهایِ میترا استاد بوده است. در نهایت شعبه دهم دادگاه کیفری محمدعلی نجفی را به شش سال و نیم حبس محکوم کرد. محمد علی نجفی تیرماه سال 1400 به خانه برگشت.
نظر شما