زنم خیانت کرد او را کشتم/ کاش به جای قتل او را طلاق می دادم
مردی که همسر خود را کشته و سه فرزندش را یتیم کرده است از این جنایت پشیمان است.
«اگر همسرم را طلاق داده بودم، حالا زنده بود و 3 بچه کوچکم یتیم نشده بودند.» این اظهارات مردی است که در جریان درگیری با همسرش او را به قتل رساند و حالا به قصاص محکوم شده و در زندان بندرعباس به سر میبرد. او میگوید که بهخاطر اینکه فرزندانش بدون پدر بزرگ نشوند در تلاش است رضایت اولیای دم را جلب کند تا از مجازات نجات پیدا کند؛ هر چند میداند کار سختی در پیش دارد. محسن که روزهایش را در زندان به ساختن صنایعدستی میگذراند در گفتوگویی رودررو جزئیات بیشتری از پروندهاش میدهد. گفتوگویی که برای او سراسر افسوس و پشیمانی بود.
درباره خودت صحبت کن. چند سال داری و چطور شد زندانی شدی؟
متولد سال 68 و 35ساله هستم. من و اعضای خانوادهام در یکی از روستاهای اطراف بندرعباس زندگی میکردیم و زندگی خوبی داشتیم. همسرم از اقوام دورمان بود و به این شکل با هم آشنا شده و ازدواج کرده بودیم. ما 3فرزند داشتیم و در زندگی مشترکمان هیچ مشکلی نبود؛ تا اینکه متوجه رفتار عجیب همسرم شدم.
منظور از رفتار عجیب چیست؟ همسرت چه کار میکرد که به او مشکوک شدی؟
مدتی بود که فکر میکردم او با یک مرد دیگر در ارتباط است. اول فکر کردم که خیالاتی و دچار توهم شدهام، اما بعدا فهمیدم ماجرا واقعیت دارد.
او زمانی که تنها بود با فردی غریبه تلفنی صحبت میکرد و فهمیدن این موضوع برایم سنگین بود؛ حتی فهمیدم که آنها چند مرتبه هم یکدیگر را دیدهاند.
وقتی از این ماجرا باخبر شدی، چه واکنشی نشان دادی؟
با اینکه خیلی عصبانی بودم و باورم نمیشد که همسرم به من خیانت کرده، اما سعی کردم خونسرد باشم و عاقلانه رفتار کنم.
یک شب که بچهها خوابیده بودند شروع به صحبت با او کردم. گفتم که همهچیز را میدانم. او اول همهچیز را انکار کرد و گفت حرفهایی که درباره رابطهاش با مرد غریبه میزنم، واقعیت ندارد، ولی وقتی فهمید موضوع جدی است قول داد که اشتباهش را جبران کند.
از بچههایت گفتی. چند بچه داری و چند ساله هستند؟
همانطور که گفتم من 3فرزند دارم. بزرگترین آنها پسرم است که 9سال دارد. بهجز او 2دختر 7و 4ساله هم دارم. من بچههایم را خیلی دوست دارم و حاضرم برای آنها هر کاری انجام دهم، اما حالا این حادثه باعث شده که از آنها دور بمانم.
به حادثه برگردیم. با وجود اینکه با همسرت درباره مشکلی که داشتید، صحبت کردی، چرا کار به قتل کشیده شد؟
بعد از حرفهایی که زدیم تا چند هفته متوجه رفتار مشکوکی از همسرم نشدم. با خودم گفتم او متوجه اشتباهش شده و حالا تصمیم گرفته حواسش به زندگیاش باشد، اما این فقط یک خوشخیالی بود.
مدتی گذشت تا اینکه وقتی بهطور اتفاقی و زودتر از همیشه به خانه برگشتم دیدم همسرم باز هم با تلفن صحبت میکند. او تا مرا دید با دستپاچگی تماس را قطع کرد.
هرچه خواستم گوشیاش را کنترل کنم که با چهکسی صحبت میکرده، اجازه نداد. آن زمان بود که فهمیدم با وجود قولی که به من داده، باز هم با مرد غریبه رابطه دارد. همانجا بود که تصمیمم را گرفتم.
تصمیمی که از آن صحبت میکنی همان قتل همسرت است؟
بله. از آن روز به بعد دیگر خواب و خوراک نداشتم و مدام با خودم کلنجار میرفتم. او به من قول داده بود، اما زیر قولش زده و به من خیانت کرده بود. نمیتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و تصمیم گرفتم او را بهخاطر کاری که کرده، تنبیه کنم.
چطور همسرت را به قتل رساندی؟
باور کنید که من هیچ قصد و نیتی برای به قتل رساندن او نداشتم. یک روز که در خانه بودم همسرم به آبانبار رفت.
کمی بعد من هم پشت سرش رفتم. هنوز خیلی ناراحت و عصبانی بودم. وقتی پایین رفتم او لبه آبانبار ایستاده بود. در یک لحظه از سر عصبانیت با همه قدرتم او را هل دادم و داخل آب افتاد.
بعد ایستادم و دست و پا زدنش را نگاه کردم و او جانش را از دست داد. آن لحظه خیلی عصبانی بودم، اما بعد که بهخودم آمدم و عصبانیتم فروکش کرد از کاری که کرده بودم پشیمان شدم و به پاسگاه رفتم و خودم را تسلیم کردم.
بعد از قتل چه حکمی برایت صادر شد؟
در کلانتری همهچیز را مو به مو تعریف کردم و جزئیات را توضیح دادم. مدتی بعد خانواده همسرم تقاضای قصاص کردند و دادگاه هم مرا به قصاص محکوم کرد.
البته من اعتراض کردم و پرونده به دیوانعالی کشور فرستاده شد. هنوز نتیجه اعتراضم مشخص نشده، ولی میدانم که حکم بهزودی تأیید میشود. فقط امیدم به خداست و به اینکه خانواده همسرم مرا ببخشند.
همسرت که به قتل رسیده و تو هم زندانی هستی. چهکسی از 3فرزند خردسالت نگهداری میکند؟
یکی از مهمترین دغدغههایم همین است. از آن روز بچههایم با مادر پیر من زندگی میکنند. او هم بهخاطر شرایطی که دارد نمیتواند بچهها را برای ملاقات به زندان بیاورد و مدتهاست که بچههایم را ندیدهام و دلم برایشان تنگ شده است.
این حادثه چه تأثیری بر زندگیات داشت؟
همین که میبینید؛ خودم زندانی شدم، 3بچهام یتیم شدند و حالا زندگی سختی دارند. همسرم هم از بین رفت.
حالا که به گذشته فکر میکنی از کاری که کردهای پشیمان نیستی؟
صددرصد پشیمانم. از روزی که این حادثه اتفاق افتاد تا به حال بارها به ماجرا فکر کردهام. من با همسرم دچار اختلاف شده بودم. شاید اگر طلاق میگرفتیم اوضاع بهتر بود؛ هم من زندانی نبودم و هم همسرم زنده بود. بچههایم هم یتیم نمیشدند، اما مشکلی که وجود دارد این است که طلاق گرفتن در روستای ما وجهه خوبی ندارد و از حرف و حدیثها میترسیدم؛ البته فکرش را هم نمیکردم کار به اینجا کشیده شود؛ تصمیمی که گرفتم ناگهانی بود و حالا پشیمانم.
شرایط زندان بندرعباس چطور است؟ اینجا اوقاتت را چطور میگذرانی؟
اینجا هرکس برای خودش ماجرایی دارد. خیلیها فکرش را هم نمیکردند که روزی پایشان به زندان باز شود. خیلی از ماها آدمهای معمولی بودیم و سرمان گرم زندگیمان بود، اما یک اشتباه زندگیمان را تغییر داد. من بنا بودم و زندگی آرامی داشتم، اما اشتباه بزرگی که مرتکب شدم زندگیام را نابود کرد.
در زندان هم همهجور آدمی پیدا میشود. در اندرزگاهی که هستم با چند نفر دوست شدهام. روزهای اول در دورههای آموزشی شرکت کردم و حالا روزها در کارگاه صنایعدستی کار میکنم و از این طریق کمی از هزینههای زندگی خودم و بچههایم تامین میشود.
شبها هم معمولا در اندرزگاه دور هم جمع میشویم و درددل میکنیم. باورم نمیشود. من زندگی آبرومندانهای داشتم. هیچوقت فکرش را نمیکردم روزی پایم به زندان باز شود.
در این مدت آیا برای جلب رضایت اولیای دم تلاشی کردهای؟
خانواده همسرم از اقوام دورمان هستند. چند مرتبه چند نفر از اقوام را برای پادرمیانی فرستادم، ولی تا امروز که فایدهای نداشته و آنها برای اجرای حکم مصر هستند. نمیدانم قرار است چه اتفاقی بیفتد؛ خدا میداند، اما امیدوارم خانواده همسرم مرا بهخاطر 3فرزند کوچکی که دارم ببخشند.
نظر شما