با عشق خیابانی به همسرم خیانت کردم
هنگامی که با اصرار پدرم با دختر عمه ام ازدواج کردم، عاشق دختر دیگری بودم که از مدتی قبل با هم ارتباط داشتیم به همین دلیل نه تنها علاقه ای به همسرم نداشتم بلکه مسیر خیانت را در پیش گرفتم و با زنان دیگر هم ارتباط برقرارکردم تا جایی که ...
بالاخره با دختر عمه ام «سوسن» ازدواج کردم .او اگرچه دختری قانع، محجبه و بسیار مهربان بود اما من او را دوست نداشتم ، درواقع با زندگی و آینده دختری بازی کرده بودم که هیچ گناهی نداشت و من فقط به خاطر خودخواهی های خودم و خانواده ام او را زجر می دادم.
گاهی به بهانه های مختلف با «سوسن»مشاجره می کردم و بعد با حالت قهر از منزل بیرون می رفتم تا ساعاتی را با «فریده»بگذرانم. از طرف دیگر سوسن که به رفتارهای من مشکوک شده بود موضوع را با پدرم درمیان گذاشت و به همین خاطر درگیری شدیدی بین من و خانواده ام به وجود آمد.
به همین دلیل حدود2ماه را در لاک تنهایی خودم فرو رفتم و «سوسن»هم در این شرایط همه بی ادبی ها و رفتارهای زشت و توهین های مرا تحمل می کرد چون از ماجرای عاشقی خیابانی من اطلاعی نداشت.
سه سال بعد از این ماجرا پسرم به دنیا آمد اما من خوشحال نشدم چرا که هنوز نمی توانستم «فریده» را فراموش کنم و حالا دیگر تولد پسرم نیز نقشه های مرا به هم ریخته بود.درهمین روزها «فریده»هم ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت و من دوباره تنها شدم .
این بود که به ارتباط با دختران دیگر روی آوردم و با آن ها اوقات بیکاری و استراحتم را می گذراندم چرا که من فروشگاه گوشی تلفن همراه داشتم و هر زمان که می خواستم فروشگاه را تعطیل می کردم و با آن دختران به تفریح و خوشگذرانی می رفتم.
بارها درتنهایی خودم نامه ای برای دختر عمه ام نوشتم تا از مشهد فرار کنم و به شهردیگری بروم اما باز وجدانم اجازه نمی داد چرا که همسرم در این ماجرا گناهی نداشت و من حتی به او خیانت می کردم.
اگرچه با به دنیا آمدن پسرم اندکی به زندگی پایبند شدم و نمی توانستم«سوسن» را ترک کنم ولی هیچ وقت با خودم فکر نکردم که همه این عشق و عاشقی ها ،هوس های زودگذر است و بعد از مدتی این هیجان های هوس آلود فروکش می کند و تنها کسی در زندگی برایت باقی می ماند که تو را از جان و دل دوست دارد.
طوری غرق در مسیر هوسرانی بودم که عشق زیبای دختر عمه ام را نمی دیدم که برای آسایش من هرکاری انجام می دهد.
خلاصه در این شرایط به مصرف مشروبات الکلی هم روی آوردم و خودم را این گونه فریب می دادم که به خاطر احساس آرامش و فراموش کردن تلخکامی های زندگی باید مشروب مصرف کنم ولی بعد از نوشیدن الکل، دوباره سراغ همسرم می رفتم و او را به شدت با رفتارها و گفتارم آزار می دادم تا جایی که دیگر تحمل «سوسن»به سرآمد و به ناچار تقاضای طلاق داد.
چندین بار با وساطت خانواده ام،«سوسن»مرا بخشید و به زندگی مشترک بازگشت اما رفتارهای زشت من تغییری نکرد. اصلا تصور نمی کردم که زندگی ام در آستانه نابودی قرار دارد و اگر همسرم از من طلاق بگیرد، دیگر آینده ام نابود می شود و هیچ دختری نمی تواند جای او را در زندگی ام بگیرد و عاشقانه مرا دوست داشته باشد.
به همین دلیل هم رفتارهای زننده ام را تکرار می کردم اما اکنون که به خودم آمده ام دیگر در قلب «سوسن» جایی ندارم و او هم اصرار به طلاق دارد اما ای کاش ...
با توجه به اهمیت این ماجرا و با صدور دستوری از سوی سروان خاوشی(جانشین کلانتری شفای مشهد)بررسی های کارشناسی و روانشناختی این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
نظر شما