دوربین مداربسته راز شوهر خشن را برملا کرد
زمانی که به خاطر اختلافات خانوادگی کارد به استخوانم رسید،تصمیم گرفتم مدتی را دور از همسرم زندگی کنم ولی او با موتورسیکلت مراتعقیب کرد و قصد داشت در یک تصادف ساختگی من و دخترم را زیر بگیرد که ...
زن جوان که با دستور قضایی به فیلم دوربین مداربسته ازیک سانحه رانندگی دست یافته بود، با بیان این که دراین فیلم تمام آن صحنه ترسناک وجود دارد، درباره سرگذشت خود گفت: سیزدهمین بهار عمرم را می گذراندم که به اجبار پدرم پای سفره عقد نشستم و این گونه دوران خوش نوجوانی ام به پایان رسید.
احمد علی ۱۵ سال از من بزرگ تر بود و پدرم تنها به خاطر شرایط ضعیف اقتصادی خودش مرا مجبور به ازدواج با مردی کرده بود که هیچ علاقه ای به او نداشتم.
خلاصه با یک جهیزیه اندک درحالی زندگی مشترکم را شروع کردم که حتی پوشیدن لباس عروسی هم برایم یک آرزو شد چرا که من بدون برگزاری جشن عروسی راهی خانه بخت شده بودم.همان سال اول زندگی مشترک متوجه شدم باردارم و دریک چشم به هم زدن زمان گذشت و من پسرم را درآغوش گرفتم.
وضع اقتصادی ما با زمانی که خانه پدرم بودم چنان تغییری نکرده بود با این تفاوت که احمد علی موادمخدر خرید و فروش می کرد. من هم چون در خانه پدرم جایی نداشتم هیچ وقت نتوانستم خانه را ترک کنم یا طلاق بگیرم، اعتراضی هم می کردم به شدت کتکم می زد و فحاشی می کرد.
خلاصه سوختم و ساختم تا این که طاهر ۶ساله شد. حالا او پای پسرم را به این ماجرای کثیف باز کرده بود و برای این که فروش مواد، طبیعی جلوه کند و در دام پلیس نیفتد از بچه من سوءاستفاده می کرد و مواد را دستش می داد و خودش دور می ایستاد و پسرم را نزد مشتری می فرستاد تا موادش را تحویل دهد، وجودم آتش می گرفت وقتی فهمیدم چه آینده ای درانتظار پسرم است! با پدری که هم مواد جلوی چشمش مصرف می کند و هم اورا مجبور به فروش مواد می کرد.
درهمین روزهای سخت زندگی درکمال ناباوری متوجه شدم فرزند دومم را باردارم. خیلی ناراحت بودم که از چنین مردی صاحب فرزند دیگری شده ام واز طرفی اوضاع اقتصادی خوبی نداشتیم .
این ماجرا گذشت تا زمانی که معلوم شد بچه دختر است و همسرم من را مجبور می کرد کارهای سنگین بکنم تا بچه سقط شود اما خدا اورا نگه داشت. وقتی زمان زایمان فرارسید آنقدر درخانه درد کشیدم که حالم بد شد اما او عین خیالش نبود و حاضر نشد مرا به بیمارستان ببرد. با همان حال خرابم در خانه همسایه ها را زدم تا به دادم رسیدند و من راهی بیمارستان شدم.
رفتار همسرم به خاطر وجود دخترم «آیسا»خیلی سردتر از قبل شد و مدام توی سرم می زد که چرا دختر آوردی، او سرباری بیش نیست و به هیچ دردی نمی خورد و...
دخترم که بزرگ شد می خواست مثل طاهر پای او را هم به کثافت کاری هایش بازکند و من این بارمخالفت کردم و همین باعث شد دعوای شدیدی بین ما اتفاق بیفتد. دیگر تحملم به پایان رسیده بود، لباس های مختصری را که خودم و بچه ها داشتیم، جمع کردم و از خانه بیرون زدم. همسرم تهدید کرد که مرا خواهد کشت. همان زمانی که ازخانه خارج شدم او هم با موتورسیکلت دنبال ما افتاد و قصد زیرگرفتن من و دخترم را داشت که من خودم را جلو انداختم و براثرضربه ای که به من زد، پرت شدم.
اگر به دخترم برخورد کرده بود معلوم نبود چه اتفاقی برایش می افتاد. بعد از آن ماجرا وقتی دید روی زمین افتاده ام و حالم خوب نیست، محل را ترک کرد! من هم تصمیم گرفتم شکایت کنم. سپس با استفاده از فیلم دوربین مدار بسته ای که متعلق به یک فروشگاه بود با دستورقضایی به فیلم لحظه تصادف عمدی دسترسی پیدا کردم و همین مدرک باعث دلگرمی من شد تا شکایتم را از پدری ادامه بدهم که بویی از مهرپدری نبرده بود ...
با دستور ویژه سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد ) بررسی کارشناسی و اقدامات مشاوره ای این پرونده به کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
نظر شما