نوجوانی که تنها به خاطر یک گوشی به باند سرقت پیوست
پسر نوجوان زمانی که قصد داشت برای خرید گوشی تلفن همراه از دوستش پول قرض بگیرد، با وسوسه سردسته یک باند سرقت، به یک سارق تبدیل شد.
اوایل مرداد، زوج جوانی در حال تردد از خیابانی در شهرک غرب بودند که چهار پسر جوان سوار بر دو موتورسیکلت راه آنها را سد کردند.
دو نفر از آنها به سمت زن جوان رفته و با تهدید گوشی تلفن همراهش را گرفتند و دو نفر دیگر به سراغ همسرش رفتند. مرد جوان با دیدن سارقان سعی داشت مقاومت کند اما سارقان با چاقو او را مجروح کردند و از محل گریختند.
بهدنبال صدای فریادهای کمکخواهی زن جوان، رهگذران با اورژانس تماس گرفته و مرد زخمی به بیمارستان منتقل شد. با تلاش کادر درمان، مرد جوان که در یکقدمی مرگ بود، نجات یافت و گزارش سرقت خشن به پلیس اعلام شد.
در تحقیقات اولیه کارآگاهان به محل درگیری رفته و در بررسیهای میدانی، یکی از شاهدان، سرنخ اصلی را در اختیار مأموران قرار داد. او گفت: زمانی که سارقان با مالباخته درگیر شدند، مالباخته جیب یکی از آنها را کشید و این کار او باعث شد که گوشی تلفن همراه او از جیبش به بیرون بیفتد. آنها به قدری درگیر سرقتشان بودند که اصلاً متوجه افتادن گوشی از جیبشان نشده و بلافاصله فرار کردند.
گوشی تلفن همراه سارق جوان مورد بررسی قرار گرفت و هویت او به نام ستار برملا شد.
بررسیهای مأموران نشان میداد ستار، متهمی سابقهدار است که به اتهام سرقت چندینبار بازداشت شده است.
آدرس محل سکونت متهم نیز بهدست آمد، اما زمانی که مأموران راهی خانه او شدند، دریافتند وی محل زندگیاش را تغییر داده است. گرچه در ادامه بررسیها، ردی از ستار بهدست نیامد؛ اما تیم تحقیق موفق شد هویت سه همدست او را بهدست آورد.
بررسی تماسهای متهم نشان میداد او با سه پسر که دو نفر از آنها نوجوان بودند، ارتباط زیادی داشته است. بدینترتیب هویت سه پسر به نامهای فرید، سعید و بهرام بهدست آمد.
در ادامه دو پسر 17 ساله به نامهای فرید و سعید بازداشت شده و در تحقیقات به گوشیقاپیهای سریالی با همدستی ستار و بهرام اعتراف کردند.
به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای ویژه سرقت، متهمان در اختیار اداره آگاهی قرار گرفتند و تحقیقات برای دستگیری دو متهم فراری این باند ادامه دارد.
سرقت برای پرداخت بدهی
پسر نوجوان از زمانی که پدرش فوت کرد، بار زندگی و هزینههای خانواده بر دوشش افتاد. او برای خرید یک گوشی تلفن همراه، وارد باند سرقت شده است.
با اعضای باند چطور آشنا شدی؟
فرید، رفیق و هممحلهای من بود، ستار - سردسته باند- دایی فرید است. آن یکی همدستمان را خیلی نمیشناسم، دوست ستار بود و فقط در سرقتها او را میدیدم. پدرم که فوت کرد، نانآور خانواده من شدم.
برادرم هم چند هفته قبل بهخاطر بیماری جانش را از دست داد.
در باغ میوه کار میکردم و درآمد کمی داشتم. تلفن همراهم خراب شده بودم و نیاز به گوشی داشتم اما برای این کار هفت میلیون تومان کم داشتم. چند ماهی بود که فرید وضع مالیاش خیلی خوب شده بود و لباسهای مارک به تن میکرد و گوشی و ساعت مدل بالا دستش بود. گفتم از او قرض بگیرم.
چطور پولدار شده بود؟
میگفت این پولها را از داییاش میگیرد که خیلی هم وضع مالی خوبی دارد. وقتی به او گفتم پول به من قرض بده گفت از داییام برایت میگیرم اما وقتی به ستار گفتم پول میخواهم او گفت بهت کاری یادم میدهم که دیگر نیاز به قرض گرفتن نداشته باشی و حتی خودت به دیگران پول قرض بدهی.
اولش باور نکردم و فکر میکردم ستار میخواهد مرا اذیت کند. اما او خیلی جدی گفت که تیمی دارد و به دو همدست برای کارش نیاز دارد. او از من و فرید خواست که وارد تیمش شویم.
میدانستی کارش چیست؟
اول نمیدانستم، اما بعد فهمیدم سارق است، یا بهتر بگویم گوشیقاپ بود. قبل از اینکه با آنها همراه شویم به ما چند جلسه آموزش سرقت دادند. حتی به ما موتورسواری حرفهای آموختند که درصورتی که آنها ترکنشین باشند، بتوانیم سریع فرار کنیم و گیر نیفتیم.
شگردتان برای سرقتها چه بود؟
در خیابانها پرسه میزدیم و با دیدن سوژههای مناسب در خیابانهای خلوت؛ گوشیهای آنها را سرقت میکردیم. اگر مالباختهها مقاومت میکردند ستار یا همدستش با تهدید چاقو نقشهشان را اجرا کرده و حتی گاهی اوقات به آنها حمله میکردند.
شبی که زوج جوان را خفت کردید، چه شد؟
وقتی با مقاومت آنها مواجه شدیم، ستار با چاقو به مرد جوان حمله کرد و خودش تصور کرد که او را کشته است. چرا که فریاد زد: «بچهها، با چاقو زدمش او را زدم، مرده است؛ فرار کنید.» بعد از آن شب، قرار بر این شد که مدتی سرقت نکنیم تا آبها از آسیاب بیفتد و ستار گفت که کسی با او تماس نگیرد.
از اینکه سارق شده بودی، نمیترسیدی؟
خیلی زیاد، به همین دلیل قبل از سرقتها به ما قرص روانگردان میدادند تا مصرف کنیم و ترسمان کمتر شود. سردسته اصلی باند ستار بود و من و فرید در واقع شاگرد بودیم که فقط دستورات او را اجرا میکردیم.
نظر شما