سارق حرفه‌‍ ای در محل‌ های شلوغ زنان را هدف قرار می‌داد

پسر جوانی که به اتهام سرقت از زنان دستگیر شده است، داستان زندگی‌اش را بازگو کرد.

پسر جوان از داستان زندگی اش می گوید.

خودت را معرفی می‌کنی؟

اسمم باربد است و ۲۵سال دارم.

به چه‌جرمی دستگیر شده‌ای؟

سرقت و جیب‌بری.

تحصیلاتت چقدر است؟

لیسانس مدیریت دارم.

تحصیلات داری و دزدی می‌کنی؟

تحصیلات به چه‌درد می‌خورد وقتی کار پیدا نمی‌کنی! البته نه این‌که کار نباشد، هست اما سنگین و زیاد و درآمدش کم است که آدم ترجیح می‌دهد بیکار بماند.

کمی از خانواده‌ات بگو.

پدرم بازنشسته و مادرم خانه‌دار است. من بچه آخر هستم. یک برادر و یک خواهر دارم که ازدواج کرده‌اند و سر خانه و زندگی‌شان هستند و اختلاف سنی زیادی با من دارند. از بچگی خیلی مورد توجه همه بودم و هرچه می‌خواستم و اراده می‌کردم، باید مهیا می‌شد. در زمان تحصیل چون خیلی باهوش هستم درس نمی‌خواندم اما نمراتم خوب بود و به‌راحتی هم دانشگاه قبول شدم و در هفت ترم درسم را  تمام کردم.

پس چرا با این همه هوش دنبال کار خلاف رفتی؟ حیف نیست؟

پدرم بازنشسته بود و درآمد زیادی نداشت و من زیاده‌خواه بودم. تا بچه بودم پدر و خواهر و برادرم هزینه‌هایم را کم‌وبیش تأمین می‌کردند اما به‌مرور خواسته‌هایم بیشتر شد و دیگر آن میزان پول جوابگویم نبود. در دوران مدرسه و دانشگاه افرادی را می‌دیدم که با سرقت‌های ریز و درشت هزینه‌هایشان را تأمین می‌کردند که همین موضوع استارتی شد برای این‌که کم‌کم در راه سرقت بیفتم و تا اینجا پیش بروم. البته ناگفته نماند که خیلی با خودم مبارزه کردم که خلاف نکنم اما همان‌طور که گفتم هرچقدر بیشتر گشتم، کمتر یافتم و درنهایت به راه خلاف رفتم.

چندمین‌بار است که دستگیر می‌شوی؟

اولین‌بار است که امیدوارم آخرین‌بار هم باشد. چون دلم نمی‌خواهد این راه را ادامه بدهم.

کجا و چطور دستگیر شدی؟

در مدت کوتاهی که این کار را شروع کرده‌ام، بیشتر در جاهای بسیار شلوغ و اغلب از خانم‌ها سرقت می‌کردم. در جاهای شلوغ به این دلیل که راحت در بین جمعیت خودم را گم‌وگور می‌کردم و درمی‌رفتم و از خانم‌ها به این دلیل که تا به خودشان بیایند و عکس‌العملی نشان بدهند، کارم را انجام داده بودم و سرقت از خانم‌ها راحت‌تر و کم دردسرتر است. آخرین بار هم چند روز به نمایشگاه بهاره رفتم و از چند نفر سرقت کردم. روز آخر توجهم به خانمی که با پول نقد خرید می‌کرد، جلب‌ شد.

به بهانه‌ای کنارش رفتم و وقتی برای خرید کیفش را باز کرد، دیدم مبلغ زیادی ایران‌چک در کیفش هست. او را دنبال کردم تا در موقعیت مناسب کیفش را بزنم. بعد از دزدی آن خانم شروع به داد و بیداد کرد. مردم خیلی بی‌تفاوت او را نگاه می‌کردند و هیچ عکس‌العملی نداشتند اما از شانس بد من پسر آن خانم همان موقع وارد سالن شد و با شنیدن فریاد مادرش مرا دنبال کرد و هر‌کاری کردم، نتوانستم از دستش فرار کنم و بالاخره مرا گرفت و تحویل مأموران نمایشگاه داد.

خانواده‌ات از دستگیر شدنت خبر دارند؟

فقط برادرم می‌داند و قول داده به کسی چیزی نگوید تا ببینیم کار به کجا می‌رسد.

برخلاف شرطی که ابتدا گذاشته بودی خیلی با هم صحبت کردیم. در آخر اگر حرف خاصی داری بگو.

حرفی نیست به‌جز حسرت و پشیمانی. اگر آن خانم رضایت بدهد و آزاد شوم به خودم قول داده‌ام که همه‌چیز را درست کنم و تا آبروی خودم و خانواده‌ام نرفته این موضوع را جمع کنم که البته از خدا هم کمک می‌خواهم تا ان‌شاءالله بتوانم هه‌چیز را درست کنم.

اخبار مرتبط

ارسال به دیگران :

نظر شما