اصلاح موهای سر زندانیان مجازات جوان آرایشگر به جای رفتن به زندان
جوان آرایشگر که به اتهام خیانت در امانت و توهین باید یک سال زندانی می شد اما با حکم جالب قاضی دادگاه لواسانت محکوم شد تا به جای رفتن به زندان، موهای سر زندانیان را در آستانه ماه مبارک رمضان و نوروز، اصلاح کند.
چند روز قبل اهالی خیابانی در لواسانات متوجه سر و صدای دو جوان شدند. آنها داخل یک مغازه آرایشگری بودند اما به شدت با هم درگیر شده بودند. شاهدان با دیدن این وضعیت سعی در میانجی گری داشتند تا فاجعه ای رخ ندهد. حتی با پلیس تماس گرفتند تا اینکه ماموران رسیدند. شاکی از دوستان مرد مغازه دار بود که می گفت دوستش آرین به او خیانت کرده است.
ماجرای خیانت چه بود؟
ماموران پلیس آنها را به آرامش دعوت کردند و از شاکی خواستند تا ماجرای خیانت دوستش را شرح بدهد. شاکی توضیح داد: آرین دوستم آرایشگر است و چندی قبل مغازه ای اجاره کرد تا کارش را شروع کند. او یک دستگاه لیزر که من به تازگی آن را خریده بود را از من امانت گرفت تا با آن کار کند. قرار بود من یک کلینیک زیبایی اجاره کنم و بعد دستگاه را به دفتر خودم ببرم. آرین هم گفت تا زمانی که من جایی اجاره کنم دستگاه در مغازه او بماند.
حتی او گفت که اگر با دستگاه کار کند، پولش را می پردازد. وی ادامه داد: من یک واحد آپارتمان برای افتتاح کلینیک زیبایی خود اجاره کردم و به آرین زنگ زدم تا دستگاه را برگرداند اما او امروز یا فردا می کرد. چندین بار به مغازه اش رفتم اما او هربار مرا سرکار گذاشت.
به شدت از این کار او عصبانی شده بودم و روز حادثه به مغازه اش رفتم. با هم درگیر شدیم و آرین به من توهین و فحاشی کرد. حتی مردم هم شاهد هستند که آرین به شدت عصبانی شده بود و به من توهین می کرد. حالا من از آرین به اتهام خیانت در امانت، توهین و فحاشی شکایت دارم. او دوستم بود و من به واسطه اعتمادی که به او داشتم دستگاه را در اختیارش قرار دادم اما او از اعتماد من سوء استفاده کرده و خیانت کرد.
اعتراف به اشتباه
ماموران در گام بعدی به تحقیق از آرین جوان آرایشگر پرداختند. او حرف های دوستش را قبول کرد و پذیرفت که مرتکب خیانت در امانت شده است. آرین جوان مغازه دار اعتراف کرد: من مدتی بیکار شده بودم و شرایط زندگی خوبی نداشتم. تنها حرفه ای که در آن تبحر داشتم، هنر آرایشگری بود. تصمیم گرفتم مغازه ای اجاره کنم تا بتوانم بدهی هایم را بپردازم. از سوی دیگر به تازگی نامزد کرده بودم و باید مخارج عروس و زندگی مشترکمان را تامین می کردم.
وی ادامه داد: دوستم دستگاه لیزری که خریده بود را به مغازه ام آورد و من در مدت کوتاه توانستم در آمد خوبی کسب کنم. اما وقتی او گفت دستگاه را برگردانم، خیلی بهم ریختم. تصمیم گرفتم دستگاه را روزهای بیشتری نزد خود نگه دارم اما خب اصلا نمی دانستم این تصمیمم علیه خودم تمام می شود و واقعا خبر نداشتم که این کار جرم است و خیانت در امانت محسوب می شود. آن روز هم که دوستم به مغازه ام آمد خیلی کلافه و عصبانی بودم. چند شبی بود نخوابیده بودم و ماجرای بدهی هایم فکرم را حسابی درگیر کرده بود. اشتباه کردم و به او توهین کردم اما پشیمانم و از دوستم درخواست می کنم مرا ببخشد.
خوش شانسی متهم
این پرونده پس از صدور کیفرخواست به دادگاه لواسانات فرستاده شد و قاضی میثم حسین پور رئیس شعبه ۱۰۲ دادگاه لواسانات رسیدگی به این پرونده را به عهده گرفت. در جلسه دادگاه، متهم به گریه افتاد و از شاکی خواست تا او را ببخشد. آرین جوان آرایشگر به اشتباه خود واقف بود و در پایان جلسه شاکی نیز رضایت داد و دوستش را بخشید. هرچند شاکی از حق خود گذشت اما متهم نمی توانست از مجازات عمومی فرار کند. توهین و خیانت در امانت در قانون جرم محسوب می شد و متهم باید به زندان می رفت اما قاضی دادگاه نیز در این پرونده ابتکار به خرج داد و در این پرونده از مجازات جایگزین استفاده کرد تا او را به زندان نفرستد.
قاضی میثم حسین پور به خبرنگار همشهری می گوید: بر اساس ماده ۶۰۸ قانون مجازات اسلامی توهین به افراد از قبیل فحاشی و استعمال الفاظ رکیک چنانچه موجب حد قذف نباشد به مجازات شلاق تا (۷۴) ضربه یا پنجاه هزار ریال تا یک میلیون ریال جزای نقدی خواهد بود.
همچنین بر اساس ماده ۶۷۳ قانون مجازات اسلامی هرکس از سفید مُهر یا سفید امضایی که به او سپرده شده است یا به هر طریق به دست آورده سوء استفاده نماید به شش ماه تا یک سال و شش ماه حبس محکوم خواهد شد. متهم این پرونده بر اساس این دو قانون باید به یک سال زندان محکوم می شد اما من وقتی دیدم به شدت نادم است و سابقه ای در پرونده اش وجود ندارد تصمیم گرفتم به جای اینکه او را به زندان بفرستم از مجازات جایگزین استفاده کنم.
این قاضی ادامه می دهد: متهم پرونده ۳۰ سال بیشتر نداشت و تازه نامزد کرده بود. همچنین شاکی هم رضایت داده بود و همه این موارد دست به دست هم داد تا من به جای رفتن به زندان، وی را محکوم به ۸ ساعت اصلاح سر موهای زندانیان کنم. بر اساس این رای جایگزین، جوان محکوم شده باید به سالن جرایم غیرعمدی در زندان تهران بزرگ می رفت و به مدت ۸ ساعت، موهای سر زندانیان را در آستانه ماه مبارک رمضان و شروع سال جدید، اصلاح می کرد. وی وقتی متوجه شد که چنین حکمی برایش در نظر گرفتم ساعت در شعبه نشست و اشک خوشحالی ریخت.
بعد از اجرای حکم
آرین جوان محکوم شده، نه تنها ۸ ساعت بلکه به مدت ۸ روز به زندان رفت و به اصلاح موهای سر و صورت زندانیان پرداخت. او همچنان درخواستش این است که این کار را ادامه بدهد که نه ۸ روز بلکه ۸ هفته یا ۸ ماه. او هنوز باورش نمی شد که چطور زندگیش در یک لحظه از این رو به آن رو شد. او می گوید اول لطف خدا و بعد لطف قاضی پرونده بود که موجب شد تا یک سال پشت میله های زندان، زندگی نکند.
چه احساسی داشتی، وقتی قاضی به جای اینکه تو را به زندان بفرستد از مجازات جایگزین استفاده کرد؟
تا ابد مدیون خدا و قاضی خیرخواه هستم. اگر می رفتم زندان معلوم نبود چه بلایی بر سر زندگیم می آمد. من مغازه ای اجاره کرده بودم و امیدم به شب عید بود که کارم رونق یابد. اگر می رفتم زندان معلوم نبود تکلیف اجاره سنگین مغازه ام چه می شد؟ از سوی دیگر بدهی هایم را چطور پرداخت می کردم؟ حتی ممکن بود زندگی مشترکم از هم بپاشد و نامزدم ترکم کند اما با حکم قاضی خیرخواه، ورق برگشت. هر شب از خوشحالی گریه می کنم و هنوز باورم نمی شود که خدا اینچنین به من لطف کرد.
ظاهرا به زندان رفتید و حکم جایگزین نیز اجرا شد؟
درسته و من از روزی که رفتم زندان، نگرشم عوض شد و بیشتر قدر زندگیم را می دانم. شاید به همین دلیل بود که تصمیم گرفتم این کار خیر را ادامه بدهم. حتی رفتم دادگاه و از قاضی خواستم تا دستور بدهد من ۸ روز یا ۸ ماه و حتی بیشتر به زندان بروم و کار آرایشگری را ادامه بدهم.
چه شد که تصمیم گرفتی این کار خیر را ادامه بدهی؟
رفتم زندان و زندانیان شروع کردند به خاطره گویی. وقایعی شنیدم که وحشت به جانم انداخت. تمام اتفاقات واقعی بودند. افرادی که بدون هیچ سابقه ای و تنها به جرم درگیری، فحاشی، خیانت در امانت به زندان رفته و تبدیل به مجرمانی خطرناک شده بودند. آنطور که زندانیان می گفتند، زندان دانشگاهی است که خلاف آموزش می دهد. در آنجا همه جور افرادی هستند و خب جو آنجا و معاشرت با تبهکاران خطرناک موجب می شود زندگی هایشان متحول شود.
به عنوان نمونه می گفتند مردی به جرم پیش پا افتاده رفته زندان و در آنجا با تبهکاران هم سفره شده است. همین موجب شده تا خلاف را یاد بگیرد و پس از آزادی وقتی متوجه شده که همسر و فرزندش ترکش کرده اند، تصمیم گرفته تا وارد باند سرقت مسلحانه شود. ظاهرا همسرش طلاق غیابی گرفته و با فرزندش کشور را ترک کرده بودند. این داستان ها را شنیدند لرزه بر اندامم انداخت. از سوی دیگر در زندان که باز شد بیشتر وحشت کردم. با تمام وجودم حس کردم که زندگی در زندان چقدر سخت و طاقت فرساست.
زمان در زندان انگار به کندی می گذرد. آنجا بود که با خودم فکر کردم که خدا چقدر مرا دوست داشته است. چون اگر یک سال می رفتم زندان، معلوم نبود چه بلایی بر سر من می آمد. زندگیم از هم می پاشید و شاید من هم به خاطر پرداخت بدهی و ناکامی هایم تبدیل به یک تبهکار می شدم. اما حالا خدا را شاکرم و دست از این کار خیر بر نخواهم داشت.
خصوصا وقتی که کار اصلاح موهای سر و صورت زندانیان تمام شد و من از زندان خارج شدم تازه فهمیدم که چطور سرنوشت من با صدور یک حکم جایگزین دست خوش تغییرات بزرگی شد و به من درس زندگی داد.
نظر شما